قهوه‌ای نوشیدم و نشستم به درس‌خواندنم ادامه دهم. یکهو، فکرم رفت سراغ اینکه من چقدر دروغ شنیده‌ام. از دوست و از دشمن. از نزدیک و از دور. از آشنا و از غریبه. با اینکه میدانم دروغ‌گفتن، شاخصۀ ذاتی آدمی‌ست، اما با این‌حال آدمها را باور میکنم. یعنی ترجیح میدهم باور کنم. شاید دلم میخواهد زمین جای قشنگی باشد. اما "زمین جای قشنگی نیست." * و این حقیقتِ به‌غایت دردباریست. کلاس سوم دبیرستان بودم، بغل دستی‌ام هر روز داستانهای عجیب‌وغریبش را برایم تعریف میکرد. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همه چی موجوده جنگل های ایران ♀Aramesh shahr✗ ✘ ملی طرح | طراحی چت روم harveykvvjp015 casa فضای کار اشتراکی ریسون|سالن کنفرانس ریسون Web